ایلیانوشت
احمدی نژاد یا جمهوری اسلامی؟ هزینه‌های یک شکست!

یک دهه قبل، هنگامی که روزنامه سلام، نامه محرمانه سعید امامی در ارتباط با کنترل مطبوعات را فاش ساخت، و متعاقب آن توقیف شد؛ ساکنان خوابگاه کوی دانشگاه تجمع کوچکی را به عنوان اعتراض به توقیف این روزنامه شکل دادند. آن تجمع، با چنان خشونت و سبوعیتی سرکوب شد که از دل آن حوادث مربوط به ۱۸ تیر ۷۸ زاییده و در تاریخ ثبت گردید. به راستی بکارگیری آن همه خشونت برای چه بود؟ پاسخ روشن است. حاکمیت هیچ تجمع خیابانی، مخصوصا از گروه نخبه را برنمی‌تابید!

اما چه شد که همین نظام، که به شدت از حضور مردم در خیابان‌ها می‌ترسید، به ناگاه در آستانه انتخابات ۲۲ خرداد اجازه داد مردم بطور وسیع به خیابان‌ها بیایند و با نبود گشت‌های ارشاد (که اندکی قبل‌تر جمع شده بودند) دختران و پسران تا نیمه‌های شب به هلهله و شادی بپردازند؟ آیا اتفاق مهمی در راه بود؟

به عقب‌تر بازگردیم. حسین شریعتمداری، فروردین ماه سال جاری در سخنرانی‌ای در اصفهان، از وقوع یک انقلاب مخملی و لزوم جلوگیری از آن سخن گفت. از آن زمان تاکنون، کیهان، مدام بر طبل انقلاب مخملی می‌کوبد! نشریه صبح صادق، ارگان رسمی سپاه، کمی پیش از انتخابات نوشت چنانچه میرحسین موسوی، پیروز انتخابات نباشد، احتمال بروز ناآرامی‌هایی در سطح کشور می‌رود. اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی هم، اواخر تیرماه گفت که ناجا، حوادث را تنها تا هفته‌ی اول تیرماه پیش‌بینی کرده بود.

این پیش‌بینی‌ها و پیشگویی‌ها! خبر از واقعه‌ای برنامه ریزی شده را می‌داد. اینک و با گذشت بیش از دو ماه از انتخابات، معما برای ما تقریبا حل و بسیاری از مسائل رمزگشایی شده است. نظام، با کوچک شمردن مردم و مخالفان، درصدد تقلبی گسترده بود. از این تقلب، نتایجی را انتظار داشت. نظام مایل بود دست به پاکسازی قدرت زده و یک بار برای همیشه، داعیه‌داران انقلاب و امام (قدرت) را از صحنه بیرون کند. نظرسنجی‌های محرمانه قبل از انتخابات، نشان می‌داد که فرد پیروز، احمدی نژاد نخواهد بود. از این رو حاکمیت تلاش کرد با باز کردن فضا و ایجاد فضای دو قطبی، مشارکت حداکثری را رقم بزند. مشارکت حداکثری، علاوه بر نشان دادن جلوه‌ای از دموکراسی به غرب، می‌توانست رکورد فرد پیروز انتخابات دوم خرداد ۷۶ را هم تغییر دهد و بر همین اساس، طومار اصلاح طلبان را برای همیشه در هم بپیچد. تعیین سهم رای برای هر یک از کاندیداها هم حکایتی دیگر و ناشی از اعتماد به نفس بالای حاکمیت بود. اعتراض‌های محدودی را هم پیش‌بینی کرده بودند که با توجه به سرکوب‌های پیشین، چندان برای‌شان دشوار نمی‌آمد. لذا حاکمیت می‌اندیشید با پایان انتخابات و ماجراهای آن می‌تواند با قدرت و با خیالی آسوده، هم همه‌ی قدرت را در اختیار داشته باشد و هم در مقابل غرب نشسته و مذاکرات اتمی و امتیازگیری را آغاز کند و بر همین اساس به آرزوی دیرینه‌ی خود، یعنی قدرت اول منطقه شدن، هم دست‌یابد.

اما این‌گونه نشد. یکی از دلایل عدم توفیق این سناریو، حجم بسیار گسترده اعتراض‌ها بود.‌ اعتراض‌ها که روز به روز هم بر حجم آن افزوده شد، واقعه‌ای بود که سناریونویسان، آن را کوچک و مقطعی پیش‌بینی کرده بودند. اکنون نیز حجم اعتراض‌ها (منظور فقط اعتراض‌های خیابانی نیست) به حدی است که تاکنون نظام نتوانسته به بررسی اوضاع بپردازد و راه‌حلی مناسبی برای برون رفت از این شرایط وخیم پیدا کند.

نظام از روزهای اول درگیر وضعی شد، که مجبور بود سناریو روزانه بنویسد! در ابتدا تظاهرات خیابانی و راه‌های مقابله با آن بود، اما به تدریج با با ماجراهایی تازه روبرو شدند. ماجراهایی که هر کدام به تنهایی یک بحران داخلی و بین‌المللی بود. مرگ ندا، فاجعه‌ی کهریزک، دستگیری‌های فله‌ای، مرگ فرزندان خودی‌ها، اعتراض مراجع، فتوای آیت‌الله منتظری، قداست شکسته شده آیت‌الله خامنه‌ای، خاموشی غرب و نگفتن تبریک به رییس جمهور، مخالفت چهره‌های قدرتمند که پست‌های حساس هم دارند، و بسیاری موارد دیگر! وضعیت را به سمتی برد که اینک حاکمیت و بازوی نظامی و اقتصادی قدرتمند آن، یعنی سپاه با یک دو راهی باخت – باخت، روبرو شده است.

آنها یا باید این بازی را تا انتها ادامه داده و با خشونتی عریان، و نیز دستگیری تمامی فعالان و صاحب منصبان معترض، از جمله شخصیت‌های مهمی مانند هاشمی، موسوی و کروبی؛ راه را بر هرگونه مخالفتی ببندد، و یا عقب نشینی کنند.

راه اول منجر به فروپاشی کامل جمهوری اسلامی و راه دوم نیاز به قربانی کردن دارد. یکی از قربانیان قطعا باید احمدی نژاد باشد. در کنار او، بسیاری از چهره‌های بلندپایه دیگر و شاید هم رهبری!